هیئت انصارالمهدی(عج) روستای اسماعیل قنبر
16:53
123
غروب خورشید
 
 
 
  مدينه حال و هواي غريبي دارد. چندي است كه شهر پيامبر(ص) ، مونس اشك و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از ياد برده است.

از آن هنگام كه كاروان بزرگ حج ، از زيارت خانه خدا باز گشته ‏اند،

هر لحظه سيماي ملكوتي پيامبر(ص) افروخته‏ تر مي‏شود و سرو بلندش، پس از يك عمر تلاش و پيكار، خميده‏ تر.

گويا در همين روزها پيك الهي براي او پيام آورده است كه اي محمد :«تو مي‏ميري، ديگر مردمان نيز مي‏ميرند.» (زمر 30)

در حالي كه دست بر شانه علي(ع) دارد، راهي «قبرستان بقيع» مي‏شود، تا در واپسين لحظات، براي اسيران خاك، طلبِ آمرزش كند.

با قدمهايي شمرده، وارد «بقيع» مي‏شود. با نگاهي مهربان يك يك قبرها را از نظر مي‏گذراند و برايشان «فاتحه» مي‏خواند.


سپس غرق در افكاري آشفته، ابروانش در هم گره مي‏خورد و با نگراني مي‏گويد : ـ فتنه‏ ها، همچون پاره ‏هاي شب تيره، پيش مي ‏آيند، در حالي كه پيوسته و متراكم اند.

نگاهي به علي(ع) مي‏ افكند و مي ‏فرمايد:كليد گنجهاي دنيا و آخرت را به من پيشنهاد كرده اند و مرا ميان آن و ملاقات پروردگار مخير ساخته‏ اند. اما من ديدار با خدا را برگزيدم.(1)

علي(ع) پريشان مي‏شود؛ چرا كه دريافته است، پيامبر(ص) آخرين لحظات حيات را تجربه مي‏كند.

اما اين پيامهاي آسماني براي پيامبر(ص)، نويد پايان رنجهاست. بيست و اندي سال، تلاش و پيكار و وقايع تلخ و شيرين آن، از برابر ديدگانش رژه مي‏روند.

به ياد مي‏ آورد كه چگونه بر سرش خار و خاشاك مي‏ريختند و پاي نبوتش را با كينه ‏هاي ديرينه مي‏خليدند.

دوران تلخ شِعب ابي‏طالب و ناله ‏هاي جانگداز «سميه» و «بلال»، در زير خروارها عداوت و دشمني، از خاطرش محو نمي‏ شود.

اما اينك، در آن سوي آسمانها، پيامبران و اولياء، صف در صف، انتظار مقدمش را مي‏ كشند و ملايك به يُمن ورودش بهشت را آذين بسته‏ اند.

فرشتگان ديدگان ملتمس خود را فرش راه او كرده‏ اند

و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، چشم از زمين بر نمي‏ دارند.

اما در پس تمامي شاديها، غمي جانكاه در وجود پيامبر(ص) شعله مي ‏كشد و بر چهره‏اش هاله‏اي از اندوه نشانده است.

گويا در اين دنيا، دل در گرو دلبندي دارد ، كه نمي‏تواند بدون او از اين كره خاكي دل بر كند.

دلبندي كه حاصل عمر اوست و تمامي رنجهاي نبوت را در دامان پر مهر و عطوفت او تحمل كرده است.

گاه كه سرماي تلخ و گزنده كفار، قلبش را مي ‏آزارد، تنها حرارت دلرباي اين شاهكار عالم هستي،

شكوفه ‏هاي اميد را در قلبش مي ‏پروراند و در جهان پر از تعفن و لجنزار كفر و شرك، تنها بوي بهشت را از او استشمام كرده است.

و در ميان تمامي خاكيان، تنها او و چند تن ديگر از افلاكيان را مشاهده كرده است.

چگونه مي‏تواند به عرش پرواز كند، اما پاره تن خود را در فرش، بي‏ هيچ تكيه‏ گاهي، يكه و تنها رها كند.

گردباد حوادث را مي‏بيند، كه پس از او فاطمه ‏اش(س) را در بر مي‏گيرند و گُل وجودش را در تندباد ظلم و تعدّي پرپر مي ‏كنند.

از سوي ديگر، فاطمه چگونه بي‏پدر، در اين ظلمتكده خواهد ماند. او كه چشمان مهربانش با وجود پيامبر(ص)، پيوندي ناگسستني يافته است،

چگونه مي‏تواند پس از اين، بر خاك سرد و تيره مرقد پدر بنگرد.

دل زهرا(س) با قلب پيامبر(ص) مي‏تپد و روح و روان فاطمه(س) آميخته ‏اي از روح مقدس پيامبر(ص) است. 

اگر پيامبر(ص) بميرد، فاطمه(س) هم مي‏ميرد 

چندي پيش پيامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود:

ـ دخترم! هر سال جبرئيل تمامي قرآن را يك‏بار براي من مي ‏خواند؛ اما امسال دو مرتبه آن را خواند.

فاطمه(س) نگران و مضطرب پرسيد:

ـ پدر؛ معني اين كار چيست؟!

ـ دختر عزيزم؛ گويا امسال، آخرين سال زندگي من است.(2)

از آن هنگام، ديگر گل لبخندي بر گلزار چهره فاطمه(س) نشكفت و آن چهره بشاش و زيبا به چهره‏ اي افسرده و غمگين بدل شده است.

 

 

پی نوشت ها:

1ـ برخي سيره ‏نويسان اهل سنت مي‏ گويند: پيامبر(ص) به همراه غلام خود، ابومويهبه به بقيع رفت. مثل ابن‏اثير در كتاب الكامل في‏ التاريخ، ج2، ص318.

2ـ كشف‏ الغمه، ابي الحسن اربلي، ج2، ص8، انتشارات كتابفروشي اسلاميه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 آبان 1391 مرداد 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391